سبد خرید 0

عکاسی سواد می خواهد

10 / 10
از 1 کاربر
« بازگشت به لیست اخبار | یکشنبه 28 ارديبهشت 1399 در ساعت 19 : 37 دقیقه | نظرات کاربران ( 0 )

عکاسی سواد می خواهد

 

ساسان مؤیدی، عکاس باسابقۀ کشور، پس از شرح خاطراتی از دورانِ کاری خود گفت: امروز عکاسی به سواد نوشتاری نیاز دارد. یک عکاس باید ادبیات محکمی داشته و قادر به پیدا کردن قصه و گفتن آن باشد.

انتخاب موضوع «عکاسی و دیدن دوبارۀ شهر» برای دوازدهمین نشست پنج‌شنبه‌های اصفهان، بهانه حضور و سخنرانی ساسان مؤیدی دربارۀ «تاریخ‌نگاری با روایت تصویری شهر» در سرای قزلباش چهارباغ عباسی شده بود.

چگونه عکاس شدید؟

در هفده‌سالگی آدم بدقلقی بودم و دو بار کلاس یازدهم را خواندم! سال دومی که این کلاس را می‌خواندم مشکلی برام پیش آمد و دست‌آخر ترک تحصیل کردم. شوهر خواهر بزرگم _که مثل پدرم بود_  در حراست تلویزیون کار می‌کرد و یک روز به من گفت بیا اداره. من هم اردیبهشت‌ماه ۱۳۵۵ به تلویزیون آموزش شبکه دو رفتم و مرا پیش خانمی بردند که خیلی کمکم کرد.

من در این اداره، مسئول صوت و بسته‌بندی بودم. آن‌ها تکنولوژیست آموزشی تربیت می‌کردند و اولین گروهشان از افغانستان آمده بود. به این گروه تمام مواردی که در تلویزیون لازم است ازجمله گرافیک، فیلم‌برداری، تصویربرداری، مونتاژ  و عکاسی آموزش داده می‌شد. شب‌ها اساتید، مطالب تدریس را آماده می‌کردند و من زیراکس می‌گرفتم.

یک ماه کارم این بود و کارم را هم دوست داشتم. بعدازاین یک روز مدیرم مرا خواست و گفت که می‌خواهند بولتن داخلی منتشر کنند. از من خواست عکاسی کنم، اما گفتم که بلد نیستم و او هم به واحد عکاسی و زنده‌یاد نجف زاده، از بهترین فیلم‌برداران و محمود بیگی، از بزرگ‌ترین لابراتوارهای ایران زنگ زد و برای من دوربین خریدند و به‌این‌ترتیب از خرداد سال ۱۳۵۵ دوربین به دست گرفتم و هیچ‌وقت آن را زمین نگذاشتم.

هیچ‌وقت؟

 فقط یک وقفه در کارم افتاد که سال ۱۳۶۸ بود. چون بیکار بودم و پول سیگار نداشتم! خواستم به سربازی بروم و یک سال هم رفتم. قشنگ‌ترین سربازی ایران را من داشتم.

و بعد از سربازی؟

 به انتشارات سروش آمدم و کار کردم. این یک اتفاق خوب در زندگی من بود. آرزوی هر عکاسی بود که آنجا کار کند و این بخت نصیب من شد. اتفاق خوبِ دیگر این بود که مدیرمان آقای جوادی، می‌گفت نگاتیو را باید خود عکاس تهیه کند اما بعد هم به خودش تعلق دارد؛ یعنی نگاتیو جزو اموال عکاسان می‌شد و بعد از ما عکس را می‌خریدند و همین باعث شد که من زیاد کار کنم. راستش را بخواهید هر چه من بزرگ می‌شدم اطرافیانم از من بزرگ‌تر می‌شدند و به همین خاطر هیچ‌وقت توهم بزرگ بودن نداشتم.

پس عکاس پر کاری بودید...

من خیلی پرکار بودم. البته راجع به یک عکاس خودش نباید قضاوت کند و این را هم دیگران دربارۀ من قضاوت کردند. در دهه شصت‌یکی از پرکارترین عکاسان ایران بودم و دهه نود هم همین‌طور، حتی در پیری هم همین‌طور هستم! خیلی عکس گرفتم و افسوس می‌خورم که خیلی از کارها را انجام ندادم. در جنگ تحمیلی خیلی خوب کار کردم و موضوع اجتماعی هم زیاد کار کردم. من عاشق زندگی مردم هستم و توانستم با آن‌ها اخت شوم.

از عکاسی جنگ بگویید.

سال ۱۳۶۲ در دفتر آقای صمدیان برای شبکه دو مصاحبه داشتم. آن‌ها از من خواستند که پنج دقیقه دربارۀ یکی از عکس‌هایم در سوسنگرد صحبت کنم. البته انتشارات سروش اجازه نمی‌داد که من زیاد روی جنگ کار کنم چون آنجا پاتوق تمام عکاس‌ها، گرافیست‌ها و نقاش‌های محلی بود و هرکسی کار می‌آورد، سروش می‌پذیرفت. از دهه پنجاه این رویه را داشت، برای همین مدیر به من می‌گفت تو نباید به جبهه بروی چون ازاین‌دست عکس‌ها برایمان می‌آید. کار من درواقع عکاسی از تئاتر و پشت‌صحنۀ تولیدات صداوسیما و مصاحبه‌ها بود ولی بعد از جنگ جزو ۱۰ عکاس برگزیدۀ جنگ شدم! ۱۲ هزار و ۷۶۱ فریم نگاتیو از جنگ را ۱۵ سال پیش، یعنی وقتی انجمن عکاسان دفاع مقدس راه افتاد به آنجا دادم به این دلیل که شرایط خوبی برای نگهداری از آن‌ها داشتند.

از مجموعۀ «پنجاه روز» و موشک‌باران تهران هم برایمان حرف بزنید.

مجموعه ۵۰ روز را از ۱۱ اسفند ۱۳۶۶ تا ۳۰ فروردین ۱۳۶۷ در تهران عکاسی کردم. این موضوع زمانی شروع شد که هفت‌تیر را موشک را زدند. من ماشینم را فروختنم مقداری از پولش را به همسرم و بچه‌هایم دادم که جای امنی بروند و خودم در این ۵۰ روز از موشک‌هایی که صدام به تهران می‌زد عکاسی کردم. این پنجاه روز تنها وقتی بود که در تهران کسی سر دیگری را کلاه نمی‌گذاشت شاید چون وحشت داشتند که فردا ممکن است نباشند! اگر آن موقع دانش امروزم را داشتم، می‌توانستم در خیابان‌های تهران خیلی خوب کار کنم.

 از فروردین به بعد همه از تهران رفتند. هر روز دعا می‌کردیم شمال تهران را بزنند چون خالی بود و خانه‌ها بتنی بودند. وقتی یک موشک در شمال شهر می‌خورد خسارات جانی و مالی کمتری داشت ولی وقتی به جنوب شهر می‌خورد یک محله را نابود می‌کرد. اگر امکانات امروز را داشتم این مجموعۀ پنجاه‌ روزه خیلی بهتر می‌شد. من عکس‌های بسیاری از بمباران شیمیایی حلبچه دارم و در این زمینه، کتاب عکسی هم به چاپ رسانده‌ام. بعد از بمباران هم در حلبچه ماندم و ناچار بودم ماسکم را دربیاورم و عکاسی کنم چراکه لنزهایم اتو فوکوس نبود.

برای حضور در نشست «پنجشنبه‌های اصفهان» به اصفهان آمدید و از چهارباغ عبور کردید. نظرتان درباره این خیابان و عکاسی در اصفهان چیست؟

چهارباغ خیلی جای کار دارد. باید رویداد بگذارند تا عکاسان بیایند و کار کنند و عکس بگیرند و بعد هم عکس‌هایشان را بخرند. باید عکاسی کرد. به عکاسان توصیه می‌کنم از هر چیزی که برایشان جذابیت دارد عکس بگیرند. عکاس می‌تواند تعیین کند که توریست تا چه اندازه اقتصاد شهر را رونق می‌دهد. عکاسان اصفهان باید توریست‌ها را نشان بدهند، باید ساختمان‌هایی که در حال خراب شدن است را عکاسی کنند. عکاس می‌تواند کاری کند که یک ساختمان خراب نشود. در اصفهان تا دلتان بخواهد سوژه هست و عکاسی موفق است که تأمل داشته باشد و کارش را ادامه دهد.

در دهۀ هشتاد یک سری عکس‌های کارت‌پستالی و ایران‌گردی باب شد و همه به اصفهان هجوم آوردند. آن موقع به آن عکس‌ها ایران‌شناسی نمی‌گفتند و عکس‌های کارت‌پستالی نام داشتند. الان این اسم را بد می‌دانند ولی به نظر من بد نیست! عکاسان می‌توانند مستند کار کنند ولی معماری خوب اصفهان را هم نشان بدهند. بافت قدیمی و فرسوده و نوع پوشش مردم را ببینند. خود من اوقات بیکاری در خیابان پرسه می‌زنم و بافت قدیمی را عکاسی می‌کنم. من به یک محله قدیمی اصفهان رفتم و دیدم که تعدادی بچه‌های جوان هر هفته دارند اصفهان را عکاسی می‌کنند. این خیلی خوب است از آن‌ها خواهش می‌کنم امروز به فکر ارائه آن نباشند و به وقتش آن را ارائه کنند. خیلی از عکس‌های قدیمی من امروز خریدار دارد.

و در آخر، توصیه شما برای عکاسان چیست؟

خطاب به آن‌ها می‌گویم اگر در ارائه، تأمل داشته باشید به نتیجه می‌رسید. شغل‌های سنتی را ببینید، مجموعه‌ای روی آن کار کنید. قصه کار کنید، محال است که قصه را پیدا نکنید. وقتی در این راه بیفتید و مجموعه‌ای عکاسی کنید، قصۀ خود را پیدا می‌کنید. روزانه یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون  عکس در فضای مجازی آپلود می‌شود، اگر ۱۰۰ میلیون عکس خوب باشد، معنای زیادی دارد اما روزانه چقدر عکس خوب در گوشی خود می‌بینید؟ امروز عکس خوب گرفتن کار راحتی است. سواد بصری همه بالا رفته است اما عکس خوب گرفتن کافی نیست؛ قصه‌گویی لازم است. قصه گفتن و مجموعه کارکردن در عکاسی هیچ کاری ندارد؛ امروز عکاسی سواد می‌خواهد، سواد نوشتاری می‌خواهد. باید ادبیات محکمی داشته باشید، داستان زیاد بخوانید و سعی کنید قصه‌هایتان را بنویسید.

 

 

ارسال نظر

نام شما :
ایمیل :
تلفن تماس :
متن پیغام :
نمایش همه
علاقه مندی ها ()